-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)
-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:42048 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:27

ابوسفيان ابن حارث كه بود و چگونه اسلام آورد؟
او از خاندان بنيهاشم و پسر عمو و برادر شيري پيامبر اسلام بود، زيرا او نيز مثل محمد (ص) نوة «عبدالمطلب» بود و مدتي از پستان «حليمة سعديه» داية پيامبر (ص) شير خورده بود.
ابوسفيان تنها پسر عموي «محمد (ص)» نبود بلكه علاوه بر اين، از دوستان دوران كودكي، و هم سن و سال او به شمار ميرفت. از اين رو، او با شخصيت بزرگ «محمد ص» و صدق و راستگوئي او كاملا آشنائي داشت، او ميدانست كه پسر عمويش «محمد (ص)» از سطح مردم عادي برتر و بالاتر است و از شخصيت فوقالعادهاي برخوردار ميباشد.
بدين جهت، بسيار طبيعي بود كه پس از بعثت حضرت محمد ص، به آئين او گرويده، از او پيروي كند، ولي او نه تنها به آئين اسلام نگرويد، بلكه در شمار دشمنان سرسخت اسلام قرار گرفت، و اين دشمني بيست سال ادامه پيدا كرد، او در ظرف بيست سال، از هيچ گونه عداوت و دشمني با پيامبر (ص) و مسلمانان فرو گذار نكرد، و چون از ذوق و قريحة سرشاري در فن شعر برخوردار بود، زبان به بد گوئي از مسلمانان و گاهي از خود پيامبر ميگشود و آنها را با شعر هجو مينمود. (الاصابه/4/90 )
در شرايطي كه مشركان از هر وسيلة تبليغاتي بر ضد پيامبر (ص) و ياران آن حضرت استفاده ميكردند، و با توجه به اينكه اصولا شعر اثر فوق العاده در افكار شنوند گان دارد، پيداست كه اشعار هجو آميز او تا چه حد به سود مشركان بود.
ولي آيا انگيزة اين دشمني چه بود؟ آيا چه عاملي باعث شده بود كه او با آئين پسر عمويش كسي كه وي بهتر از همه كس از كنه شخصيت و روحية او با خبر بود مخالفت كند؟.
تاريخ در برابر اين سئوال سكوت كرده است، ولي شايد انگيزة اين مخالفت، ضعف مسلمانان و قدرت مشركان در اوايل ظهور اسلام بود، مگر نه اين است كه اكثر مردم تحت تأثير افكار و عقايد عمومي محيط زندگي خود قرار ميگيرند و غالباُ تابع جريان روزند؟
گويا او نيز، تحت تأثير تبليغات دشمنان اسلام قرار گرفته بود، فكر ميكرد كه اگر آئين اسلام حق است، چرا پيروان آن اندك و ناتوان و دشمنان آن نيرومندند؟ آري منطق اغلب مردم همين است و نوع مردم اوضاع را به طور سطحي ارزيابي ميكنند و به عمق قضا يا توجه ندارند.
هر چه بود ابوسفيان ناگهان تغيير عقيده داد و تمايل عميق و آشكاري نسبت به اسلام پيدا كرد، و اين زماني بود كه پيامبر اسلام براي فتح مكه بسيج عمومي اعلام كرد و ارتش اسلام به سوي شهر مكه (پايگاه مشركان و بت پرستان) در حركت بود، آري تلؤلؤ ورق ديگر، در تاريخ به چشم ميخورد؛ اگر روزي، پيروان اسلام با كمبود نيرو و فشار و رنج به سر ميبردند، اگر ضربات كوبندة ستم مشركان، آنان را وادار به دوري از زادگاه خود و هجرت به حبشه مينمود و اگر خود پيامبر بزرگ شهر مكه را با اندوهي درد آگين ترك نموده بود؛
اينك، با ورق خوردن صفحات زمان، تاريخ رنگ ديگري به خود ميديد: ارتشي نستوه و نيرومند! شهرتي بلند آوازه و پر صدا و گروهي فشرده و با هدف.
از اين رو، آن هنگام فرا رسيده بود كه داوريها دگرگون گردد و اسلام از ديدگاه ديگري مورد بررسي قرار گيرد.
ابوسفيان وقتي كه از حركت پيامبر اسلام (ص) به جانب مكه آگاه گرديد وارد خانة خود شد و به خانوادة خويش دستور آمادگي داد تا هر چه زودتر به سوي پيامبر (ص) بشتابند.
افراد خانوادة او، وقتي اين مطلب را شنيدند، يك صدا گفتند: «آيا روزي ميآيد كه به چشم خود به بينيم كه عرب و عجم پيرو محمد شدهاند؟
تو تا امروز با محمد دشمني ميكردي، در حالي كه انتظار ميرفت پيش از ديگران از او حمايت كني»(طبقات ابن سعد /4/50)
ابوسفيان به غلام خود دستور داد مركب او را آماده كند، آن گاه همراه فرزندش «جعفر» به سرعت شهر مكه را ترك گفت و به سوي مدينه شتافت، و در نقطهاي به نام «ابواء» به حضور پيامبر (ص) رسيد و اسلام آورد،
چگونگي اسلام آوردن ابوسفيان و گذشت پيامبر (ص) از جرائم بزرگ او، جالب و شنيدني است، اينك خوبست چگونگي اين رويداد را از زبان خود او بشنويم،
«ابوسفيان» ميگويد:
«همراه فرزندم جعفر حركت كرديم تا به «ابواء» رسيديم، در اين هنگام، طلاية سپاه پيامبر (ص) به ابواء رسيده و در اين سرزمين اردو زده بود. من ميدانستم كه پيامبر (ص) سخت از من خشمگين است و دستور داده است مسلمانان هر كجا مرا پيدا كردند بكشند. از اين نظر ميترسيدم پيش از آن كه به حضور پيامبر (ص) برسم و اسلام بياورم، كشته شوم، لذا لباس خود را عوض كردم و صورت خود را پوشاندم و دست فرزندم را گرفته، به صورت ناشناس براه افتادم، در حدود يك ميل پياده راه رفتم. بامداد روزي كه پيامبر (ص) به ابواء رسيده بود، به حضور آن حضرت رسيدم و در برابر او ايستاده به يگانگي خدا و نبوت محمد(ص) شهادت دادم پيامبر (ص) مرا نشناخت، فرمود صورت خود را بازكن صورت خود را باز كردم پيامبر (ص) مرا شناخت و صورت از من بر تافت، من دو مرتبه به سمتي كه پيامبر صورت خود را به آن طرف برگردانيد، چندين بار اين صحنه تكرار شد…
من به شدت ناراحت شدم و خيالات مختلفي به ذهنم هجوم آورد، با خود گفتم: من گمان ميكردم محمد (ص) از مسلمان شدن من خوشحال خواهد شد، اينك كه از من رو گردان است گويا پيش از آنكه بتوانم قرابت و خويشاوندي خود را ياد آوري كنم و عواطف سرشار و مهر و محبت او را به خود جلب كنم كشته خواهم شد…(طبقات ابن سعد /4/50 و 52 ).
راهنمائي علي (ع)
آري، پيامبر هنوز يادي رنج افزا، از او در خاطر داشت و دشمنيهاي اندوهبار او را به فراموشي نسپرده بود، از اين رو، سزاوار مينمود كه با تدبيري نكو، عواطف پيامبر را برانگيزاند و نظر موافق حضرتش را جلب نمايد.
ولي با كدام تدبير و به وسيلة چه شخصي؟
اين شخص كسي جز علي (ع) نبود. زيرا علي، از همه كس به پيامبر (ص) نزديكتر و با روحية آن حضرت آشناتر و به راه تحريك عاطفة حضرتش آگاهتر بود. جز علي (ع) چه كسي ميتوانست ابوسفيان را از مرگ نجات داده، به آغوش اسلام بكشاند؟
علي (ع) رو به ابوسفيان كرده گفت: برو در برابر پيامبر (ص) بايست و سخناني را كه برادران يوسف در مقام معذرت و پوزش به او گفتند؛ بگو؛ برادران يوسف در مقام پوزشخواهي از يوسف گفتند: «خدا ترا بر ما برتري داده و ما از خطاكاران بوديم». يوسف/91
يوسف پس از شنيدن اين جمله به شدت متأثر شد و همة آنها را بخشيد و به آنها گفت: «امروز براي شما كيفري نيست خداوند شما را ميبخشد و او مهربانترين مهربانهاست». يوسف/92
اميرالمؤمنان آن گاه افزود: اگر پيامبر (ص) را با جملة اول خطاب نمودي، او حتماُ جواب تو را با جملة دوم خواهد داد.
ابوسفيان طبق راهنمايي اميرالمؤمنان (ع) عمل كرد و همان سخنان را كه علي (ع) تعليم نموده بود، به پيامبر (ص) عرضه داشت پيامبر (ص) عذر او را پذيرفت و از گناهان او در گذشت و فرمود: امروز كيفري بر شما نيست، خداوند شما را ميبخشد و او مهربانترين مهربانهاست! (الدرجاتالرفيعه /165)
آنگاه پيامبر (ص) به علي فرمود: عموزاده خود را ببر و فرائض مذهبي و مراسم عبادت اسلامي را به او بياموز و سپس او را نزد من بياور. ابوسفيان پس از ياد گرفتن اصول عبادت اسلامي، دوباره به محضر پيامبر (ص) شرفياب شد، پيامبر دستور داد تا علي (ع) مراتب رضايت آن حضرت را از ابوسفيان، به مردم اعلام كند (طبقات ابن سعد/4/52).
ابوسفيان كه بشدت تحت تأثير عظمت روحي و گذشت فوقالعاده پيامبر (ص) واقع شده بود مادامي كه پيامبر (ص) زنده بود، از شرمساري نميتوانست به صورت آن حضرت نگاه كند و هنگام شرفيابي به محضر پيامبر (ص) سر خود را به پائين ميانداخت!. (الدرجاتالرفيعه /165)
او پس از اسلام آوردن، لياقت و شايستگي خود را به ثبوت رسانيد و در شمار شخصيتهاي بزرگ صدر اسلام قرار گرفت!.
ابوسفيان كه روزي ذوق و قريحة شعري خود را در مبارزه با اسلام بكار ميبرد، از گذشتهها اندوهگين بود و در اظهار ندامت از گمراهيها اشعاري ميسرود كه ترجمة چند بيت آن از اين قرار است:
«روزي كه من پرچم بتپرستي را به دوش كشيده بودم تا سپاه بتپرستان، بر سپاه محمد (ص) پيروز گردد، مانند راه پيماي سرگرداني بودم كه تاريكي شب او را فرا گرفته و راه را گم كرده باشد، ولي امروز رهبري شده و هدايت يافتهام.»
«مرا كسي به سوي خدا هدايت كرد كه مدتها از او روي گردان بودم. (طبقات ابن سعد /4/51).

: آية الله جعفر سبحاني
شخصيتهاي اسلامي شيعه ج 1 ـ 2

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.